رنگی رنگی





اهم اهم سلام :)

دوست داشتم شب تولدم یه ذهن رنگی رنگی داشته باشم

و یه دل شاد ولی خب قسمت نبود

اتفاقا همه هم بهم تبریک گفتن . که البته نمیگفتن هم برام مشکلی نبود :)

چون دختر لوسی نیستم که به خاطر فراموش کردن تاریخ تولدم 

کلا ذهنم سیاه بشه :))


اما مساله چیز دیگه ای هست :))


راستی من خیلی ازتون معذرت میخوام که نتونستم این چند وقت پست هاتون رو 

بخونم . فعلا فقط پست میذارم تا یکم حالم بهتر بشه .

نمیدونم چه طلسمی داره که بیشنر ادما روز تولدشون غمگین هستن:))

  


و صد البته ببخشید که این پست با رنگ های وبلاگ نمیخونه :)

خودتون که میدونید بعضی وقتا رنگ خاکستری وجود ادم رو میگیره:)

البته خاکستری هم خودش یه رنگه :))



همین:)







خیلی ارام فنجان چایی م را فوت میکنم و

کتاب مورد علاقه ام را میخوانم.

درب خانه باز میشود . چایی را خورده یا نخورده رها میکنم

و با لبخند به استقبال بهترین مرد دنیا میروم.

سفره را برایش پهن میکنم و ناهاری که با بیشترین دقت

ممکن پخته ام را به ظرافت در سفره میچینم.

دخترهای دوقلو مان را در اغوش میگیرد و 

همه سر سفره مینشینیم :))


اولین بار بود که به یه چالش دعوت شدم از طرف روشنا‌خانوم :)


اولین چیزی که تو ذهنم اومد رو گفتم و نوشتم .


ولی چالش باحالی بود ^_^


همین :))


یه خ شحالی کوچولو یعنی سر زدن ب ی دوست خیلی 

قدیمی و البته صمیمی.

میخوام بستنی بخرم برم خونشون :)


نظرتون؟


راستی امروز انتخاب واحدم درست شد :)

توسط یک انسان شریف و کار راه انداز :))


اینم میتونه ی خوشحالی کوچولو باشه .

یا شایدم ی خوشحالی بزرگ ^_^


با کلی ذوق و شوق میرم لوازم تحریری سر کوچه مون.

یه عالمه وقت میذارم که کدوم دفتر از همه 

قشنگ تره .

بعد از اینکه انتخاب کردم و اوردمش خونه با یه عالمه

ذوق درشو باز میکنم تا بتونم افکارمو بریزم توش.


هر فکری.

چه خوب چه بد.

اخه بعضی وقت ها افکار خوب هم فکر ادم رو اشفته میکنند :))


ولی خودکار توی دستم خشک میشه. تمام انگیزه م یه دفعه 

تباه میشه :))


و بعد دفتر رنگی رنگی خوشگلم تغییر کاربری ( :)) ) میده 

و میره جزء دفتر های عادی و معمولی.


و این چرخه بار ها و بارها تکرار میشه . 

و در نهایت همچنان با یک ذهن اشفته در خدمتتونم :))


- از این دفتر های رنگی رنگی خوشگل دارید؟ ( البته اقایون فکر نکنم

رنگی رنگی انتخاب کنند:)) )



فازتون چیه؟ 

اقایون متاهل ، خانومای متاهل


چرا خیانت میکنید؟؟؟ چرا طرف مقابلتون  رو دچار یه مرگ تدریجی میکنید؟

چرا زجر میدید همو؟ اگه هم دیگه رو نمیخاید چرا ادامه میدید؟

خانم های مجرد اقایون مجردی که با افراد متاهل دوست میشن

به نظرم خیلی پست اند.

به این فکر نمیکنید که چقدر ممکنه یه نفر رو ازار بدید؟

تمام دیوار های خونشو خراب کنید؟

مسئول تمام اشک هایی که اون زن میریزه 

یا تمام آه هایی که اون مرد از اعماق وجودش میکشه 

شمایید.



از حرف هایی که دوستم زد ناراحتم. دعا کنید برا 

حال دلش .

و اینکه شوهرش سرش بخوره به سنگ.


همین :)



عجیب ترین احساس زندگیم رو دقیقا الان

ساعت ۲:۱۲ دقیقه دارم تجربه میکنم.

چند وقت پیش رفتم پیش یه روانپزشک

وقتی باهاش صحبت کردم گفت که من یه نوع بیماری خفیف

بین افسردگی و حالت عادی دارم.

ینی بعضی مواقع افسرده ام و بعضی مواقع عادی هستم.

و بین این دو حالت نوسان میکنم.

خیلی برام جالب بود .

و البته ناراحت کننده :)

دارو نداد بهم. هیچی . گفت نیازی نیست

نمیدونم شاید اگه دارو داده بود الان خواب بودم

یا حس بهتری داشتم ولی 

چیزی که مهمه حسیه که الان دارم. بین زمین و هوا گیر کردم

دلم میخواد گریه کنم . برای چی ؟ نمیدونم:)



معذرت میخوام که ی مدت طولانی نبودم :)

دست خودم نیست . نمیتونم بعضی وقتا خودمو تحمل کنم.


بالاخره خاکستری هم یه رنگه :))


همین :)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جنگل آسفالت روزنه های زندگی مدرسه مدیریت فرایند مرکز اخبار فیلم و سریال کدام برند تلویزیون کمتر به تعمیر نیاز پیدا می کند؟ آپدیت نود 32 - یوزرنیم و پسورد نود 32 - لایسنس نود 32 کوهساران یک فنجان کتاب گرم